این سه نفر + ۲

این سه نفر داستان ما سه تاس، 3 تا دوست خوب.

این سه نفر + ۲

این سه نفر داستان ما سه تاس، 3 تا دوست خوب.

آری،چنین بود برادر

محمد مُرد ، ناگهان دیدم برادر باز معبد ها پر شکوه و عظیم بنا شد به نام او ! و شمشیر های فرعون بر سر ما کشیده شده
و بر رویش آیات جهاد، و باز بیت المال ها سر شار از ثمره ی غارت ما ، و باز نمایندگان این مرد باز به روستاهای ما ریختند،
و تاختند و باز جوان های ما را به بردگی بردند و مادران ما را در بازارهای دور فروختند،و ما را بنام جهاد در راه خدا کشتند. . .
و همه هستی ما را به نام زکات غارت کردند، نا امید شدم! چه می توانستم بکنم!؟ قدرتی بر سر کار آمد که در جامه ی توحید
باز همان بت ها تکرار شده بود . . .نمی دانستم برادر که در پیام آن مرد بزرگ که باور کردم فریب خوردم یا نه
در این نظامی که اکنون در سیاهچال هایش می پوسم !
آری برادر چنین بود!

معلم شهید دکتر علی شریعتی
کتاب : آری،چنین بود برادر



"من"  

عید دیدنی این 3 نفر

به نام خودش... 

امروز سه شنبه اس و "من و  "اون یکی" طبق روال سنوات گذشته مشغول صرف فعل تلپ هستیم. مکان تلپ هم که مثل همیشه خونه "اون" بید و ما هم مثل همیشه چتر وا کردیم 

الان هم که "من" دارم تایپ می فرمایم "اون یکی" و "اون" و مریم بانو نشستن پشت سر "من" مثل شمر ذالجوشن دارن منو چک میکنن که یه وخت خاطره ای چیزی ننویسم... از اون خاطرات عروسه که قبلا نوشته بودم. جای دوستان خالی نیم ساعت پیش نهار زدیم به بدن. قبلش 4تا فیلم دیدیم بالای 18 سال البته رکورد زمانی زدیم چون 4تاشو تو نیم ساعت دیدیم. راستی یه فیلم باحال دیدیم مربوط به نامزدی" اون"، کلی دچار حالات نوستالژیک شدیم در مورد اون زمانی که شوهر فرمود. "اون یکی" طفلکی امروز نوبت داشت برای سوسول بازی و از این حرفا، اما از اونجاییکه بسیار بسیار سست عنصر بید قرارشو کنسل کرد با 1 عدد دروغ مصلحتی.  فعلا بای چون میخایم بریم بستنی بخوریم، قبل از نهار جاتون خالی چیپس و ماست موسیر زدیم و شیرینی و اینا... داریم یواش یواش دچار معده درد میشیم اما خب جو دوستانه است و معده و شکم و این حرفا دیگه. به اندازه 1 سال گذشته اطلاع رسانی عمومی هم کردیم( همون غیبت خودمون). 

فعلا دیگه بای تا های. 

 

"من"، "اون" ، "اون یکی" 

  

پ.ن:سلام امروز صبح که با "من" و "اون یکی" صحبت فرمودم در حد یه تعارف گفتم خواستید بیایین خونه ما اونام که از خدا خواسته اصلا شایدو اینجور حرفا تو کارشون نبود سریعا چترو پهن کردن الانم با بیل و کلنگ باید بیرونشون کنم. الان ساعت 15:43 بعد از ظهر هست هنوزم نتونستم بیرونشون کنم.ساعت 4 شاید به لطف آوا خانم آرایشگر محترم بتونم از دستشون خلاص بشم.     

"اون"  

 

پ.ن: سلام خوبین؟ یه مطلبی خواستم بگم، این که من بیچاره خودمو کشتم که برم اما "من" و "اون" هی منو اغفال کردن که نرو و دیگه از فرصتا نیستو اینا، حالا "اون " پررو میگه با بیل وکلنگ بیرونمون میکنه............................درخواست دارم حرفاشو زیاد جدی نگیرید(این محض تخریب شخصیت بود) 

"اون یکی"

تلاش برای رسیدن به هدف!انشا الله

کاش می شد زندگی بار دگر               بوی ناب عطر کودک می گرفت      

بوی لبخند زلال مرغ عشق                 بوی آواز چکاوک می گرفت     

زندگی زیباست باید خوب بود              زخم ها را میتوان مرحم نهاد     

 

سلام    

سال ۸۸ با همه اشکها ولبخند هاش بالاخره تموم شد.امیدوارم ذر سال ۸۹ به یاری خدا و همت مضاعف خودم بتونم برنامه هایی که رو که در سر دارم  عملی کنم .واسه همه اونایی که دوسشون دارم آرزوی سلامتی و موفقیت میکنم.    

پ.ن۱ :امسال تعطیلاتو به همراه خانواده به یزد و کرمان رفتیم.خیلی زیبا بود.    

پ.ن۲:از همسر عزیزم که همیشه یارو یاور من بوده و هست به خاطر همه خوبی ها و مهربونی هاش تشکر می کنم وبهش میگم اگه واسه ی همه ی دنیا یه دونه ای واسه من همه ی دنیایی     

پ.ن۳:(من) جان عزیز مگر اینکه شما رو نبینم .اون یکی عزیزم فکر کنم شما هم مایل به دیدار (من)باشید یه قرار بزاریم ایشونو ملاقات کنیم.   

اون

تعطیلات تموم شد!!!

به نام خودش.

امروز 12 فروردین روز جمهوری اسلامیه(این دو تا کلمه کنار هم خیلی قشنگن اما...). از مباحث سیاسی مربوط به امروز که بگذریم یه نکته خیلی مهم میمونه و اون اینه که تعطیلات داره تموم میشه، یعنی شد دیگه تعارف که نداریم. فردا جمعه اس و صبح شنبه دوباره کلاس و درس و مشق شروع میشه. تو این 12 روز دریغ از 1 صفحه درسی که خونده باشمیا علم و دانشی که اندوخته باشم. البته 3تا کتاب خوندم و کلی فیلم نسبتا کمی تا قسمتی مزخرف دیدم اما درس.... . قبل از عید رفتم انقلاب کتاب خریدم که تو عید درس بخونم اما، اما توی صفحه مقدمه کتاب گیر فرمودم و به حول و قوه الهی هنوز پیشرفتی نداشتم!!! دلم واسه "اون" و "او یکی" تنگ شده(نه بابا)، ان شا الله  بشه همین روزا همدیگرو ببینیم این دلمون یه خورده گشاد بشه. فردام که روز طبیعته امیدوارم به همه خوش بذگره و البته فردا شب طبیعتمون به لطف هموطنان غیور و ملت همیشه در صحنه تبیعط نشده باشه...

 راستی یه نکته جالب انگیز: "اون یکی" می خواست بره مسافرت گفت از کافی نت آپ میکنم!!!  هفته اس از سفر برگشته هنوز از خونشون آپ نکرده اونوقت میگف از کافی نت آپ میکنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!قپی اومد دیگه!


"من"  



مطلب اختصاصی برای

باز هم به نام خودش.

 

یادمه یه روزی   با "اون" و "اون یکی" سر تفاوت عشق و دوست داشتن مباحثه میفرمودیم. این نوشته دکتر رو که دیدم یاد اون روز افتادم که تو فرحزاد بودیم و ....(بقیه اش حریم خصوصیه نمیتونم بگم) خلاصه که اینو گذاشتم اینجا تا بروبچ بخونن و مستفیض بشن. خیلی قشنگه و لپ مطلب رو به زیباییه هرچه تمام تر میرسونه. روح دکتر شریعتی شاد، "من" یکی که خیلی مدیونشم.



تفاوت عشق و دوست داشتن

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی

دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند

عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست
دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و باخود به قله ی بلند اشراق می برد

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد

عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق

عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دریا شنا کردن

عشق بینایی را می گیرد
دوست داشتن بینایی می دهد

عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار

عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر

از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر

عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق می کشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد

عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست

عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند

در عشق رقیب منفور است،
در دوست داشتن است که:”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”

عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند
و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد

دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست

دکتر علی شریعتی

درگذشت همسر آیت‌الله‌العظمی منتظری(رضوان‌الله تعالی علیه)

انا لله و انا الیه راجعون

مادر سبز ایران همسر فداکار آیت الله العظمی منتظری یکصد روز پس از رحلت جانگداز رهبر معنوی جنبش سبز ایران به رحمت خدا رفت و به همسر بزرگوار و فرزند شهیدش محمد منتظری و نوه های شهیدش ملحق شد.


خدمت خانواده محترم  آیت الله العظمی منتظری  و هواداران این بیت تسلیت عرض میکنم. به عنوان یک ایرانی در صورت توانایی و قادر بودن خود را موظف به شرکت در مراسم ختم ایشان می دانم. همسر این مرحومه عمری را در راه مبارزه با بی عدالتی گذراند و عاقبت به رحمت خدا رفت. فردی که وظیفه و تکلیف مذهبی را که بر دوشش بود انجام داد و از طرفی وطن دوستی و مردم داری خود را ثابت کرد . کسی که از همه مهمتر حق الناس نکرد و خود را مدیون مردم نکرد تا مورد نفرین و آه آنها قرار بگیرد. هنگام حضور دوستداران حقوق بشر به همراه استوانه حقوق بشر کورش کبیر عکسی به یادگار و با افتخار از اصل و نصب ایرانی خود بر جای گذاشت. او در عمل نشان داد حافظ حقوق ایرانیان و فراتر از آن نوع بشر است. روح این زوج مهربان خوش نام و خوش عاقبت شاد و وصل ابدیشان در ایام نوروز حجسته باد.



"من"

اون یکی

 آخه من رشته ام معماریه

نگاهی به تکنولوژی ساخت برج‌های پتروناس

 طراحی آسمان‌خراش‌ها، به لحاظ ایجاد فرم‌¬های سازه ‌ای، از پیچیدگی ‌های خاصی برخوردار است. این موضوع از یک سو به وجود تخصص¬‌های متعدد ـ و اغلب متعارض ـ درگیر در طراحی این ساختمان‌ها برمی‌گردد و از سوی دیگر هرچه ساختمان بلندتر می‌شود، شدت نیروهای طبیعی جاذبه، باد و زلزله افزایش می‌یابد. در نتیجه، تدابیر سازه‌ای برای مقابله با این نیروها به جنبه مهمی در طراحی ساختمان‌های بلند تبدیل می‌شود. همین امر فرم ساختمان‌های بلند را تا حد نسبتا زیادی از نحوه طراحی سازه آنها متاثر می‌سازد.
آسمانخراش‌ها با اینکه در اقصی‌نقاط جهان با شکوه و زیبایی خاصی سربرافراشته‌اند، اما در عین حال با مخاطرات زیادی نیز روبه‌رو هستند. لیکن با وجود احتمال روبه‌رو بودن با چنین خطراتی، معماران همچنان به طراحی ساختمان‌های بلند و بلندتر ادامه می‌دهند و این کار به مسابقه‌ای برای تسخیر آسمان و کسب عنوان بلندترین ساختمان جهان تبدیل شده است.

 

در نگاهی کلی به معماری معاصر جهان، می‌توان به نمونه های بی¬‌نظیری از آسمان‌خراش‌ها دست یافت. این آسمان‌خراش‌‌های عظیم با هر انگیزه و در پاسخ به هر نیازی که ساخته شده‌اند، متکی بر پیشرفت‌های تکنولوژی هستند. «برج‌های دوقلوی پتروناس» (Petronas Towers) در کوالالامپور، یکی از شاخص‌ترین نمونه‌های آسمان خراش‌ها در عصر حاضر به‌شمار می‌روند که طی سالهای 1992 تا 1998، در مرکز ناحیه اقتصادی شهر توسط معمار مشهور، «سزار پلی» (Cesar Pelli) طراحی و ساخته شده‌اند. این برج‌ها که به‌عنوان یک نشانه شهری، سمبل معماری معاصر مالزی نیز به شمار می‌روند و از جمله طرح‌های شاخص در زمینه استفاده از تکنولوژی هستند، جایزه معماری آقاخان را در سال 2004 نصیب خود نموده‌اند.


 

 

برج‌های پتروناس که سازه‌های شگفت‌آور و عظیمی از شیشه و آهن هستند، با 88 طبقه و مناره‌هایی به بلندی 30 متر، تجسمی عینی از رویاهای معمار، سزار پلی می‌باشند. کاربرد 26 هزار تن آهن در اسکلت فلزی این برج‌ها، دو نمونه بی‌‌نظیر از بزرگ‌ترین سازه‌های فلزی تاریخ را به نمایش گذاشته است. پی‌ریزی برج‌¬های پتروناس به ‌صورت گسترده، در مساحتی بیش از 5/1 هکتار و حجمی معادل 70 هزار تن بتن، که 3 روز متوالی، 24 ساعته ادامه داشت، بزرگ ‌ترین پی ریزی یکباره ای میباشد که تا به آن تاریخ انجام گرفته است. اما این پی عظیم، به تنهایی قادر به تامین مقاومت ساختمان در طول یک زلزله عظیم نخواهد بود. ازاین‌رو در برج‌¬های دوقلوی پتروناس 14 دمپر (Damper) نصب شده است. این وسیله که در خرپاهای مورب سازه فلزی نصب می‌گردد، لرزش ساختمان را در طول زلزله کاهش می‌دهد و درست مانند یک کمک ‌فنر اتومبیل عمل می‌¬کند. یک آسمان‌خراش با دمپر می‌تواند 3 برابر یک آسمان ‌خراش معمولی، انرژی تولید شده توسط زلزله را جذب کند. هرچه زلزله طولانی‌تر باشد، دمپر می‌تواند موثرتر باشد و با هر موج زلزله، انرژی بیشتری جذب کند.


 

 

هنگام برخورد باد با یک برج، ساختمان مانند بادبان قایق عمل می‌کند. برای این‌که ساختمان بتواند نیروی باد را تحمل کند، باید به قدری انعطاف‌پذیر باشد که بتواند مقداری از نیروی باد را جذب کند و در عین حال به اندازه کافی مستحکم باشد تا آسیبی نبیند.

برج‌های دوقلو با ارتفاع تقریبی 460 متر، بگونه‌ای طراحی شده‌¬اند که بتوانند بادهای ویران‌کننده‌ای را که در فصل تایفون می‌وزند، تحمل کنند. این تندبادها که به سرعتی بالای 140 کیلومتر در ساعت نیز می‌رسند، طراحی هرنوع آسمان‌خراشی را در این منطقه با مشکلات متعدد مواجه می‌کند. سزار پلی دارای دیدگاهی بود که به رفع این مشکل کمک می‌کرد: «ما پیشنهاد کرده‌‌ایم بین دو برج (در طبقات 41 و 42) یک پل ارتباطی باشد، این پل با تکیه‌گاه‌های خود، دروازه‌ای به سوی آسمان می‌سازد.» اما دیدگاه معماری پلی با شرایط فیزیکی برج‌ها مغایرت پیدا کرد؛ زیرا می‌بایست خود را با حرکت‌‌های مختلف هر کدام از دو برج مطابقت دهد که در این حالت انعطاف‌پذیری مستقل هر برج، به‌علت اتصال به یک پل مشترک، عملا غیرممکن می‌گردد. خطر واقعی زمانی است که بادهای چرخان همزمان از زوایای مختلف به برج‌های دوقلو برخورد کنند و برج‌ها در جهات مختلف خم شوند، در این هنگام، این پل 900 تنی جدا خواهد شد و از ارتفاع 182 متری به پیاده¬رو شلوغ پایین سقوط خواهد کرد.

برای حل این مشکل خاص طراحی، مهندسین وسیله‌ای را از فن آوری زلزله قرض گرفتند، «دمپر». در حقیقت دوپایه استوانه‌ای پل که 35 متر طول و هرکدام 60 تن وزن دارند، دمپرهای عظیمی هستند که در هنگام خم شدن و تکان خوردن هر ساختمان کشیده شده و به جای خود باز می‌گردند. برای پیشگیری از شکسته شدن پل، هنگام خم شدن برج‌ها در جهات مختلف، پایه‌های تکیه گاه، به جای اتصال مستقیم به پل و برج‌ها، به صفحه‌هایی گردان وصل می‌شوند که می‌توانند حداقل 45 درجه در هر جهت بچرخند. به این ترتیب پایه‌های دمپر، چرخش و پیچش را جذب می‌کنند، در حالی‌که سیستم تکیه‌گاه داخلی پل بدون حرکت باقی می‌ماند.

ساختار پیچیده برج‌های دوقلوی پتروناس، نمونه ای از تلاش و همکاری تنگاتنگ معماران و مهندسان سازه در تحقق بخشیدن به رویای تسخیر آسمان محسوب می‌شود. مسلماً با پیشرفت تکنولوژی، رویای ساخت آسمان‌خراش‌هایی جامه عمل به خود خواهد پوشید که حتی در تصور بشر کنونی نیز نمی‌گنجد. شاید بتوان گفت چالش آینده، خلق ساختمان‌های بلندتری باشد که در عین برخورداری از تکنولوژی پیشرفته، هم زیبا و باوقار باشند و هم به قصد خدمت به مردم و ارتقاء محیط شهری ساخته شده باشند.

ع:
ـ برج¬‌های پتروناس، فصلنامه معماری و شهرسازی، شماره 78 -79، پاییز و زمستان 1383.
ـ فصلنامه معماری ایران (موضوع ویژه برج و شهر و آینده برج)، شماره 10 و 11، پاییز و زمستان 1381. 

اینم واسه بر و بچ معمارسبز

اون یکی عصبانی

 

 به قول "من"سلام بیکارای عزیز : 

 

اگه ممکنه گوشاتونو بگیرین که می خوام"من" عزیزمو بترکونم. یه هوا روش زیاد شده.   

  

خطاب به "من":   

آخه"من" تو خجالت نمی کشی؟ من خاطراتمو بنویسم؟ آره؟ بقیشو باشه واسه بعد که دیدمت!!!!!!!!!!!!!!!!!

دفتر خاطرات یک تازه عروس

دفتر خاطرات یک تازه عروس

سلام به همه بیکارای عزیز خصوصا "اون" و "اون یکی"، مقدم همه گل بارون.


خاطرات زیر مربوط به یک عدد تازه عروس فرنگیه. البته راه دور نریم(تا فرنگ) همین

"اون یکی" خودمون که ایشالا 2سال دیگه عروس بشه(3ساله که قرار 2سال دیگش

عروس بشه، کشت مارو)!!!!!!!! خاطره هایی به مراتب ازین قشنگتر و  هوشمندانه

تر برامون مینویسه. از همین الان بگم که "من" و "اون" منتظر خاطراتش هستیم. "اون" هم یه وقتایی یه گوشه هایی از سوتی هاشو میگه اما چون خیلی جلبه نم پس نمیده اما خب "من" و "اون یکی" خبر داریم بعضی از دست گلاشو

خلاصه، بعد از این پر حرفی ها خاطرات زیر رو بخونین البته با دقت پلیز. امیدوارم خوشتون بیاد


"من"


دوشنبه

الان رسیدیم خونه بعد ازمسافرت ماه عسل و تو خونه جدید مستقرشدیم.
خیلی سرگرم کننده هست اینکه واسه ریچارد آشپزی می‌کنم .

امروزمی‌خوام یه جور کیک درست کنم که تو دستوراتش ذکر کرده ۱۲ تا تخم مرغ روجدا جدا بزنین ولی من کاسه به اندازه‌ی کافی نداشتم واسه همین مجبور شدم ۱۲ تا کاسه قرض بگیرم تا بتونم تخم مرغ‌هاروتوش بزنم .

سه‌شنبه

ما تصمیم گرفتیم واسه‌ی شام سالاد میوه بخوریم . درروش تهیه ی اون نوشته بود ” بدون پوشش سروشود” (لباس ، سس‌زدن= dressing) خب من هم این دستور رو انجام دادم ولی ریچارد یکی از دوستاشو واسه شام آورده بود خونه مون .

نمی‌دونم چراهر دوتاشون وقتی که داشتم واسه‌شون سالاد رو سرومی‌کردم اون جور عجیب و شگفت‌زده به من نگاه می‌کردن.


چهارشنبه

من امروز تصمیم گرفتم برنج درست کنم ویه دستور غذایی هم پیداکردم واسه‌ی این کارکه می‌گفت قبل از دم کردن برنج کاملا شست‌وشوکنین.

پس من آب‌گرم‌کن رو راه انداختم و یه حموم حسابی کردم قبل از اینکه برنج رو دم کنم .

ولی من آخرش نفهمیدم اینکار چه تاثیری تو دم کردن بهتر برنج داشت .


پنج‌شنبه
باز هم امروز ریچارد ازم خواست که واسه‌ش سالاد درست کنم . خب منهم یه دستور جدید رو امتحان کردم .
تودستورش گفته بود مواد لازم روآماده کنین و بعد اونو روی یه ردیف کاهو پخش کنین وبذارین یه ساعت بمونه قبل ازاین که اونو بخورین .

خب منم کلی گشتم تا یه باغچه پیداکردم و سالادمو روی یه ردیف از کاهوهایی که اون جا بود پخش و پرا کردم و فقط مجبور شدم یه ساعت بالای سرش بایستم که یه دفعه یه سگی نیاداونو بخوره.

ریچارد اومد اون جا و ازم پرسید من واقعا حالم خوبه؟؟
نمی‌دونم چرا ؟عجیبه !!! حتماخیلی توکارش استرس داشته.

باید سعی کنم یه مقداری دلداریش بدم.


جمعه

امروز یه دستورغذایی راحت پیدا کردم . نوشته بود همه‌ی مواد لازم رو تو یه کاسه بریزو بزن به چاک(beat it =در غذا : مخلوط کردن ، درزبان عامیانه : بزن به چاک)

خب منم ریختم تو کاسه و رفتم خونه‌ی مامانم .

ولی فکر کنم دستوره اشتباه بود چون وقتی برگشتم خونه مواد لازم همون جوری که ریخته بودمشون تو کاسه مونده بودند.


شنبه
ریچارد امروز رفت مغازه ویه مرغ خرید و از من خواست که واسه‌ی مراسم روز یک‌شنبه اونو آماده کنم ولی من مطمئن نبودم که چه جوری آخه می‌شه یه مرغ رو واسه یک‌شنبه لباس تنش کرد وآماده اش کرد .
قبلا به این نکته تو مزرعه‌مون توجهی نکرده بودم ولی بالاخره یه لباس قدیمی عروسک پیداکردم و با کفش‌های خوشگلش ..وای من فکر می‌کنم مرغه خیلی خوشگل شده بود.
وقتی ریچارد مرغه رو دید اول شروع کرد تا شماره‌ی ۱۰به شمردن ولی بازم خیلی پریشون بود. حتما به خاطر شغلشه یا شایدم انتظارداشته مرغه واسه‌ش برقصه.
وقتی ازش پرسیدم عزیزم آیا اتفاقی افتاده ؟ شروع کرد به گریه و زاری وهی داد می‌زد آخه چرامن ؟ چرامن؟

هووووم … حتما به خاطر استرس کارشه … مطمئنم …

فال نوروزی "من":

فال نوروزی "من":

دل از من برد و روی از من نهان کرد    خدا را با که این بازی توان کرد


چرا چون لاله خونین دل نباشم      که با ما نرگس او سر گران کرد


شب تنهائیم در قصد جان بود       خیالش لطفهای بیکران کرد


کرا گویم که با این درد جانسوز     طبیبم قصد جان ناتوان کرد


بدانسان سوخت چون شمعم که بر من    صراحی گریه و بربط فغان کرد


صبا گر چاره داری وقت وقتست     که درد اشتیاقم قصد جان کرد


میان مهربانان کی توان گفت     که یار ما چنین گفت و چنان کرد


عدو با جان حافظ آن نکردی    که تیر چشم آن ابرو کمان کرد


غزل از خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی شاعر بزرگ غزلسرای ایران زمین

شنبه ظهر با داداشم رفته بودم بیرون که یه دختر فال فروش دیدیم سر 4راه امیرآباد. مثل همیشه نیت کردم و یدونه برداشتم، شعر بالا بود با یه سری توضیحات(بهتره بگم مزخرفات، هیچ وقت به فال اعتقاد نداشتم و ندارم و نخواهم داشت. اگه می خواستم به حرف این فالا بکنم تاحالا باید 2-3 باری خودکشی کرده بودم. نمیدونم شایدم نیت کردن من مشکل داره، الله اعلم...)

الان که داشتم وب(ول)گردی میفرمودم این غزل رو دیدم و یاد شنبه افتادم گفتم بزارم رو وبم که تکخوری نکرده باشم و "اون" و "اون یکی"ام فیض ببرن از ارتباط دوستشون با حافظ جونه جیگر...

4شنبه 4 فروردین ماه 1389

تهران- هوا عالی، بدون ترافیک و یه جورایی رویایی...

"من"

به نام خودش.

سلام به همه بیکارای عزیز که اینجان، قبلا گفته بودم دوباره ام میگم مقدمتون گلبارون.


امروز "من" و "اون یکی" رفته بودیم انقلاب. جای "اون" خالی بود. "من" کتاب می خواستم و "اون یکی" ام مثلا کتاب می خواست اما واقعا که کتاب نمی خواست. لطف کرده بود واسه مادر مکرمه و پدر محترمش خالی بسته بود که کتاب می خواد. اما در واقع اون یکی می خواست 3 صفحه مخش عیدشو بده دارالترجمه که براش ترجمه کنن. دلیل خالی بندیشم اینه که ما 3نفر خیر سرمون چی داریم؟؟؟؟؟ فوق دیپلم زبان انگلیسی. واسه همین لطف کرد خونه رو پیچوند که باباشینا نگن تو اون 3سال چه حرکتی(بخونین غلطی) میکردی؟!؟!؟؟! خب سواله دیگه واسه همه پیش می آد، واسه منم اومد که این "اون یکی"ی ما تو اون 3سال چه غ ل ط ی میکرد آخه؟؟؟؟؟

حالا منکه به مامانش اینا نمیگم اما امیدوارم کلاغه هم به گوششون نرسونه. به هر حال از زیراب زنی که بگذریم جای "اون" خالی، یاد گذشته ها و روزای خوش زبان کردیم... چقد دلم تنگ اون روزاس... کاش میشد دوباره سه تایی یه جا بریم و اونجارم آّباد کنیم.


قراره که تو عید هم دوباره همدیگه رو ببینیم. فکر کنم تا اون روز دلم براشون تنگ بشه(نه بابا).

فعلا بای بیکار عزیز تا های(همون سلام خودمون) بعدی.


"من"

27 اسفند 1388- پنج شنبه ساعت 3:51

سال ۸۹ مبارک.

بهار که میرسه همه چیزو نو می کنه. مهم تر از همه به نظر من دل ادم هاست که باید نو بشه.باید سعی کنیم دلی به وسعت اقیانوس داشته باشیم بدی هارو دیلیت و خوبی هارو کپی کنیم.پیش پیش سال نو رو تبریک میگم.امیدوارم سالی سرشار از موفقیت داشته باشید.   

 

پ.ن:ما فردا به اتفاق خانواده میریم مسافرت شاید تا یک هفته دیگه پستی نذارم ولی میدونم که دلم تنگ میشه.شاید رفتم کافی نت و آپ کردم.   

پ.ن:من واون یکی عزیز  سال نو تون مبارک.لحظه تحویل سال منم دعا کنید.بای     

پ.ن:دلم واسه ۵ نفر خیلی تنگ میشه .حالا بماند واسه کیا.......امیدوارم که تعطیلات به اوناهم خوش بگذره. 

اون 

خواهش

من تک سوار عشقم که بر کویر دل به تاخت میروم وبه جایی نمی رسم.    

من آن گمشده ی دلی هستم که از یاد رفته ام و تصویر مبهمی از خود به جای گذاشته ام. خود هم یارای دیدن آن را ندارم بگذار تا در قلبت رخنه کنم بگذار تا دستهای سرد و خزان زده ام را با دستان گرم و مهربانت زنده کنم بگذار تا از مروارید های اشکم گردنبندی از صفا ومحبت به گردنت بیاویزم.       

 تنهایم مگذار مادر...............       

اون

بهار بهار

بهار بهار
صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهار بهار
چه اسم آشنایی ؟
صدات میاد ... اما خودت کجایی
وابکنیم پنجره ها رو یا نه ؟
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه ؟
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از قصل شکفتنم کرد
بهار اومد با یه بغل جوونه
عید آورد از تو کوچه تو خونه
حیاط ما یه غربیل
باغچه ما یه گلدون
خونه ما همیشه
منتظر یه مهمون
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار بهار یه مهمون قدیمی
یه آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصه ها بود
خواب و خیال همه بچه ها بود
آخ ... که چه زود قلک عیدیامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
بهار اومد برفارو نقطه چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد
چقد دلم فصل بهار و دوست داشت
واشدن پنجره ها رو دوست داشت
بهار اومد پنجره ها رو وا کرد
من و با حسی دیگه آشنا کرد
یه حرف یه حرف � حرفای من کتاب شد
حیف که همش سوال بی جواب شد
دروغ نگم � هنوز دلم جوون بود
که صب تا شب دنبال آب و نون بود

ترانه سرای توانمند کشورمان
محمد علی بهمنی


"من" عاشق این شعرم. خیلی زیباس. شمام لذت ببرین، امیدوارم.

خوش گذشت...

سلام. جای همه خالی، رفتیم دود کردیم اومدیم. خیلی خوش گذشت...


امیدوارم به همه خوش گذشته باشه. خصوصا به "اون" و  "اون یکی" و +2






"من"